اینجا روماچیاست
ما عاشق کاری هستیم که میکنیم
تو روماچیا، غذا فقط یه نیاز نیست؛ یه اثر هنریه، یه تجربهی احساسی، یه مکالمهی بیکلام بین ما و مهمونامون.
پیتزا
هر پیتزا یه نقاشیه
وقتی یه خمیر تازه زیر دستمون پهن میشه، وقتی سس قرمز با دقت پخش میشه، و برگهای سبز ریحون یکییکی روی سطح نون میرقصن، ما صرفاً غذا نمیسازیم… ما داریم یه تابلوی زنده خلق میکنیم.
هر پیتزا توی روماچیا مثل یه بوم سفیدیه که قراره با عشق و دقت پر بشه.
هر عنصر، رنگ خودشو داره:
قرمزی گوجه، سبزی ریحون، سفیدی موزارلا، قهوهای تردِ لبههای خمیر…
ترکیبشون تصادفی نیست.
ما ساعتها وقت گذاشتیم تا بفهمیم چه طعمی کنار چه رنگی بشینه.
چی گرمه، چی تازهست، چی باید چشم رو نوازش بده و چی باید دهن رو غافلگیر کنه.
پیتزا برای ما فقط یه غذا نیست، یه بومیه که هر روز روش تمرین میکنیم.
گاهی یه تکه زیتون اضافه میکنیم، گاهی یه سس دستساز جدید، گاهی تصمیم میگیریم اصلاً چیزیو حذف کنیم…
درست مثل یه نقاشی که مدام دست میخوره، کاملتر میشه، بالغتر میشه.
ما توی روماچیا، با خمیر و سس و ریحون، داستان میسازیم.
هر پیتزا یه حسه، یه خاطره، یه امضا.
و برای ما، اگه این امضا حس خوبی نسازه، اون پیتزا هنوز تموم نشده.
هر پیتزا توی روماچیا مثل یه بوم سفیدیه که قراره با عشق و دقت پر بشه.
هر عنصر، رنگ خودشو داره:
قرمزی گوجه، سبزی ریحون، سفیدی موزارلا، قهوهای تردِ لبههای خمیر…
ترکیبشون تصادفی نیست.
ما ساعتها وقت گذاشتیم تا بفهمیم چه طعمی کنار چه رنگی بشینه.
چی گرمه، چی تازهست، چی باید چشم رو نوازش بده و چی باید دهن رو غافلگیر کنه.
پیتزا برای ما فقط یه غذا نیست، یه بومیه که هر روز روش تمرین میکنیم.
گاهی یه تکه زیتون اضافه میکنیم، گاهی یه سس دستساز جدید، گاهی تصمیم میگیریم اصلاً چیزیو حذف کنیم…
درست مثل یه نقاشی که مدام دست میخوره، کاملتر میشه، بالغتر میشه.
ما توی روماچیا، با خمیر و سس و ریحون، داستان میسازیم.
هر پیتزا یه حسه، یه خاطره، یه امضا.
و برای ما، اگه این امضا حس خوبی نسازه، اون پیتزا هنوز تموم نشده.
دوستای صمیمی ، کارای قدیمی
هر مهمون، یه دوست قدیمیه
ما تو روماچیا به یه چیز باور داریم:
آدمایی که میان سر میز ما، مشتری نیستن…
اونا مهمونمون هستن، حتی بیشتر از اون… دوستای قدیمیمون هستن که یه مدت ندیدیم.
برای ما واژهی “مشتری” زیادی سرد و رسمیـه.
آدمی که فقط میاد یه غذا بخره، پول بده، بره؟ نه، اون تصویر مال جاهای دیگهست، نه روماچیا.
اینجا، هر کسی که وارد میشه، قراره مزهی صمیمیتو حس کنه، نه فقط مزهی غذا رو.
وقتی یه نفر از در میاد تو، ما فقط میز براش نمیچینیم، ما فضا میسازیم.
یه حال خوب، یه لبخند آشنا، یه سلام گرم از ته دل.
میخوایم بدونه که اینجا برای بودنش جا هست… که ما به حضورش افتخار میکنیم، نه فقط به سفارشش.
وقتی غذا جلوش میذاریم، انگار داریم بشقاب غذای مامانپز رو جلوی رفیق قدیمیمون میذاریم.
چیزی که با عشق پخته شده، نه فقط با دستور.
و وقتی غذا تموم شد و صورتش لبخند داشت، میفهمیم که وظیفهمون فقط آشپزی نبوده؛ مهمونداری بوده… از دل.
تو روماچیا، هر کسی که بیاد، یه دوست حساب میشه.
و دوستا همیشه برمیگردن، چون میدونن جایی هست که نه فقط غذا، که “دلگرمی” براشون آمادهست.
آدمایی که میان سر میز ما، مشتری نیستن…
اونا مهمونمون هستن، حتی بیشتر از اون… دوستای قدیمیمون هستن که یه مدت ندیدیم.
برای ما واژهی “مشتری” زیادی سرد و رسمیـه.
آدمی که فقط میاد یه غذا بخره، پول بده، بره؟ نه، اون تصویر مال جاهای دیگهست، نه روماچیا.
اینجا، هر کسی که وارد میشه، قراره مزهی صمیمیتو حس کنه، نه فقط مزهی غذا رو.
وقتی یه نفر از در میاد تو، ما فقط میز براش نمیچینیم، ما فضا میسازیم.
یه حال خوب، یه لبخند آشنا، یه سلام گرم از ته دل.
میخوایم بدونه که اینجا برای بودنش جا هست… که ما به حضورش افتخار میکنیم، نه فقط به سفارشش.
وقتی غذا جلوش میذاریم، انگار داریم بشقاب غذای مامانپز رو جلوی رفیق قدیمیمون میذاریم.
چیزی که با عشق پخته شده، نه فقط با دستور.
و وقتی غذا تموم شد و صورتش لبخند داشت، میفهمیم که وظیفهمون فقط آشپزی نبوده؛ مهمونداری بوده… از دل.
تو روماچیا، هر کسی که بیاد، یه دوست حساب میشه.
و دوستا همیشه برمیگردن، چون میدونن جایی هست که نه فقط غذا، که “دلگرمی” براشون آمادهست.
عشق
دستور؟ آره، ولی با قلب
ما برای غذاهامون دستور داریم، ولی واقعیت اینه که هیچوقت خودمون رو به فرمول محدود نمیکنیم.
دستور یه نقشهست، ولی مقصدو دل مشخص میکنه.
آشپزی فقط ترکیب کردن چند ماده نیست. یه غذا ممکنه دقیقاً طبق دستور پخته بشه، ولی تهش… یه چیزی کم باشه. اون چیزیه که نمیتونی با گرم و گرم کردن اندازهاش بگیری. اون چیز، «حس»ـه.
ما تو روماچیا باور داریم که مزهی واقعی باید از دل بیاد، نه از کاغذ.
گاهی یه برگ ریحون، یه لحظهای که نمک بیشتر نمیریزی چون اون روز حس کردی غذا خودش کامل شده…
یا گاهی یه دست بردن تو دستور فقط چون امروز دلت میخواد یه طعم خاص خلق کنی.
برای ما، یه دستور صرفاً یه شروعه.
ما ازش الهام میگیریم، ولی بهش وابسته نیستیم. چون میدونیم بهترین غذاها اوناییان که یه نفر با عشق، ذوق و دلش اونا رو ساخته؛ نه فقط با قاشق پیمانه و کورنومتر.
هر پیتزا تو روماچیا یه امضا داره؛ چون یه نفر پشت اون خمیر ایستاده که به غذا مثل شعر نگاه میکنه، نه فقط پروژه.
و اگه یه غذا طبق دستور بود ولی دلمونو نلرزوند؟
میریزیمش دور و از نو میسازیم.
ما نمیخوایم “دقیق” باشیم، ما میخوایم “زنده” باشیم.
مزهای که بتونه تو ذهن بمونه، تو دل جا بشه، و تو خاطرهها برگرده.
دستور یه نقشهست، ولی مقصدو دل مشخص میکنه.
آشپزی فقط ترکیب کردن چند ماده نیست. یه غذا ممکنه دقیقاً طبق دستور پخته بشه، ولی تهش… یه چیزی کم باشه. اون چیزیه که نمیتونی با گرم و گرم کردن اندازهاش بگیری. اون چیز، «حس»ـه.
ما تو روماچیا باور داریم که مزهی واقعی باید از دل بیاد، نه از کاغذ.
گاهی یه برگ ریحون، یه لحظهای که نمک بیشتر نمیریزی چون اون روز حس کردی غذا خودش کامل شده…
یا گاهی یه دست بردن تو دستور فقط چون امروز دلت میخواد یه طعم خاص خلق کنی.
برای ما، یه دستور صرفاً یه شروعه.
ما ازش الهام میگیریم، ولی بهش وابسته نیستیم. چون میدونیم بهترین غذاها اوناییان که یه نفر با عشق، ذوق و دلش اونا رو ساخته؛ نه فقط با قاشق پیمانه و کورنومتر.
هر پیتزا تو روماچیا یه امضا داره؛ چون یه نفر پشت اون خمیر ایستاده که به غذا مثل شعر نگاه میکنه، نه فقط پروژه.
و اگه یه غذا طبق دستور بود ولی دلمونو نلرزوند؟
میریزیمش دور و از نو میسازیم.
ما نمیخوایم “دقیق” باشیم، ما میخوایم “زنده” باشیم.
مزهای که بتونه تو ذهن بمونه، تو دل جا بشه، و تو خاطرهها برگرده.
حال خوب بعد از خوشمزگی
حال خوب ساختن
ته همهی ماجرا، چیزی که صبحها زود بیدارمون میکنه، چیزی که وسط شلوغی روز خستهمون نمیکنه، یه چیز سادهست: علاقه.
ما اینجاییم چون عاشق ساختنیم. نه فقط ساختن غذا، بلکه ساختن حس… ساختن لحظه… ساختن یه چیزی که یه نفر اونطرف میز، به خاطرش لبخند بزنه.
تو روماچیا، آشپزی فقط یه شغل نیست، یه رسالته.
ما وقتی خمیرو ورز میدیم، انگار داریم یه تکه زندگی شکل میدیم.
وقتی پیتزا تو فره و بوی پنیر بلند میشه، یه انرژی عجیبی بینمون رد و بدل میشه؛
یه جور حس مشترک که از آشپز میپره تو بشقاب، و از اونجا میره تو دل مهمون.
ما معتقدیم غذا باید یه حال خوب بسازه.
نه فقط برای کسی که میخوره، بلکه برای کسی که درستش کرده.
همهمون اون لحظه رو تجربه کردیم که یکی یه تیکه برمیداره، میچشه، مکث میکنه، بعد لبخند میزنه…
اون لحظهها برای ما از هر عدد و فروش و جایزهای باارزشتره.
و جالبه بدونی ما اول برای خودمون آشپزی میکنیم.
یعنی اول باید خودمون عاشق اون طعمی بشیم که ساختیم، بعد اونو با دنیا به اشتراک بذاریم.
برای همینه که غذاهای ما یه چیز «اضافی» دارن… یه چیز ناپیدا که تو هیچ دستور پختی نوشته نشده.
اون چیز، حال خوبه.
ما اینجاییم چون عاشق ساختنیم. نه فقط ساختن غذا، بلکه ساختن حس… ساختن لحظه… ساختن یه چیزی که یه نفر اونطرف میز، به خاطرش لبخند بزنه.
تو روماچیا، آشپزی فقط یه شغل نیست، یه رسالته.
ما وقتی خمیرو ورز میدیم، انگار داریم یه تکه زندگی شکل میدیم.
وقتی پیتزا تو فره و بوی پنیر بلند میشه، یه انرژی عجیبی بینمون رد و بدل میشه؛
یه جور حس مشترک که از آشپز میپره تو بشقاب، و از اونجا میره تو دل مهمون.
ما معتقدیم غذا باید یه حال خوب بسازه.
نه فقط برای کسی که میخوره، بلکه برای کسی که درستش کرده.
همهمون اون لحظه رو تجربه کردیم که یکی یه تیکه برمیداره، میچشه، مکث میکنه، بعد لبخند میزنه…
اون لحظهها برای ما از هر عدد و فروش و جایزهای باارزشتره.
و جالبه بدونی ما اول برای خودمون آشپزی میکنیم.
یعنی اول باید خودمون عاشق اون طعمی بشیم که ساختیم، بعد اونو با دنیا به اشتراک بذاریم.
برای همینه که غذاهای ما یه چیز «اضافی» دارن… یه چیز ناپیدا که تو هیچ دستور پختی نوشته نشده.
اون چیز، حال خوبه.









